Web Analytics Made Easy - Statcounter

در غرب، ده‌ها کتاب و صدها، بلکه هزاران مقاله درباره زندگی شخصی، تمایلات درونی نویسندگان بزرگ، چون اسکار وایلد، ویکتور هوگو، نیکلای گوگول، آنتوان چخوف، چارلز دیکنز، ارنست همینگوی و... نوشته شده که تمرکز آن‌ها بر زندگی خصوصی این افراد نامدار است.

 به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، در روزهای اخیر گزیده‌‌ای از مصاحبه «بهروز افخمی»، کارگردان و برنامه ساز کشورمان، در فضای شبکه‌های اجتماعی منتشر شده که بهانه برای حمله و تسویه حساب با او را برای جماعت «شبه‌روشنفکر» فراهم کرده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

بهروز افخمی نزد کسانی که او را از نزدیک می‌شناسند، به عنوان یکی از معدود فیلمسازان ایرانی شناخته می‌شود که به شدت با عوالم روشنفکری آشناست، به شدت کتاب می‌خواند و از جریانات سینمایی، ادبی و فلسفی دنیا آگاه است. افخمی به واسطه تسلط به زبان فرانسه، بسیاری از داستان‌های مطرح ادبیات دنیا را به زبان فرانسه خوانده است و چون سال‌هاست در زمینه اقتباس از ادبیات برای سینما تدریس می‌کند، به حوزه ادبیات کاملا مسلط است.

وی دقیقا دست روی نکته‌ای درباره هدایت می‌گذارد (نسبتا سربسته) که بسیاری از شارحان متون ادبی و کارشناسان ادبیات در غرب، دهه‌هاست که به آن مشغول هستند، یعنی بررسی احوالات شخصیه و زندگی خصوصی نویسندگان نامدار با هدف ریشه‌یابی عناصر پررنگ در آفریده‌های ادبی این چهره‌ها.

از این رو در غرب، ده‌ها کتاب و صدها، بلکه هزاران مقاله درباره زندگی شخصی، گرایش‌ها و تمایلات درونی نویسندگان بزرگ چون اسکار وایلد، ویکتور هوگو، نیکلای گوگول، آنتوان چخوف، چارلز دیکنز، ارنست همینگوی و... نوشته شده که تمرکز آن‌ها بر زندگی خصوصی این افراد نامدار است.

افخمی هم از همین منظر به تمایلات همجنسگرایانه هدایت ورود می‌کند و این که دانستن این گرایش‌های شخصی در هدایت، قطعا دید جدیدی درباره جهان‌بینی هدایت در داستان‌هایش و عناصر زن‌ستیزانه و سیاهی و تلخی قضاوت او نسبت به زنان به خوانندگان می‌دهد.

بهروز افخمی خود این سوال را مطرح می‌کند که چرا شخصیت‌های زن در آثار هدایت همه بلااستثنا یا نفرت‌انگیز، یا رقت‌انگیز یا در بهترین حالت «اثیری» (وهمی و خیالی) هستند و این ‌که چرا در جهان-داستان هدایت، «زن» به مفهوم زمینی، واقعی و عینی(با همه محسنات و معایب یک زن معمولی) نداریم. به واقع، افخمی از منظر دفاع از جنس «زن» در برابر قلم سیاه و تند هدایت علیه زنان این فکت را درباره هدایت مطرح می‌کند. کما اینکه در مطالعه آثار هدایت، حتی یک رابطه نرمال و عادی و به‌ سامان میان زن و مرد دیده نمی‌شود و در آثار هدایت حتی یک عشق «سالم» و «طبیعی» بین دو غیرهمجنس دیده نمی‌شود و همه این نوع روابط به نتایج تراژیک ختم می‌شود. مضاف بر این که هدایت نه تنها هیچ‌گاه تشکیل خانواده نداد، بلکه چند باری هم قبل از خودکشی منجر به مرگ در پاریس، در دوران اول اقامت در زمان دانشجویی هم بر سر رابطه با دختر صاحبخانه دست به خودکشی زد. به بیان دیگر، خود هدایت هم هیچ‌گاه نتوانست یک رابطه سالم و طبیعی با جنس «زن» داشته باشد. بگذریم از این که «خانواده» در آثار هدایت همواره یک مفهوم جهنمی است که قهرمان داستان در آن نابود می‌شود. این دیدگاه‌های تراژیک به «خانواده»، «زن» و ... قطعا ریشه در نژندی‌های درونی او داشت.

اما در کمال تعجب، همان کسانی که از روی یک نوع «غربزدگی» کم‌عمق و سطحی و حتی «بازاری»، به منتقد و طعن‌کننده فرهنگ ایرانی و اسلامی تبدیل شده‌اند و خود را «آزاداندیش» و «آزادیخواه» یا در یک کلام، «لیبرال» می‌خوانند، به واسطه مطرح شدن یک نکته فنی در نقد ادبی، که اتفاقا در دفاع از جایگاه والای «زن» صورت گرفته، این‌چنین به افخمی می‌تازند. قطعا بخش عمده کسانی که این انتقادات و حملات را صورت می‌دهند، حتی به خود زحمت دیدن اظهارات کامل افخمی را هم ندادند، اما صرفا به خاطر تسویه حساب سیاسی، آتشباز کلام و قلم خود را برای ترور و تخریب یکی از باسوادترین و پرمطالعه‌ترین فیلمسازان ایرانی تنظیم کرده‌اند.

در این‌جا صرفا با استناد به مکتوبات یکی از نزدیک‌ترین چهره‌ها به شخص هدایت، که یکی از پرمخاطب‌ترین کتاب‌ها را درباره زندگی هدایت (با دیدی مریدوار و کاملا همدلانه) نوشته، صحت و سقم سخنان افخمی درباره هدایت را می‌سنجیم. بگذریم از این که شواهد و قراین درباره این تمایلات همجنسگرایانه هدایت بسیار بیشتر و صریح‌تر از این حرف‌هاست، لیکن در این‌جا صرفا به یک متن از درون خانواده جریان «روشنفکری» استناد می‌کنیم تا حرف و حدیثی به جای نماند.

مصطفی فرزانه (نفر سمت چپ) در پاریس

«مصطفی فرزانه»، زمانی که محصل دبیرستان بود، از طریق معلم فلسفه و ادبیات خود در دبیرستان، سید صادق گوهرین، با صادق هدایت آشنا می‌شود و این آشنایی تا ساعاتی قبل از خودکشی هدایت در پاریس ادامه می‌یابد. فرزانه به نوعی شاگرد و مرید هدایت تبدیل می‌شود و به روایت خودش، یکی از آخرین کسانی است که هدایت را زنده دیده است. او در کتابی که در اواسط دهه هفتاد شمسی با عنوان «آشنایی با صادق هدایت» در ایران منتشر کرد، جزییاتی از روابط خود با هدایت و افکار و زندگی هدایت ارایه می‌دهد که تا قبل از آن چندان روشن نبود. در ادامه صفحاتی از کتاب که به شائبه همجنسگرایی هدایت می‌پردازد، می‌آید و قضاوت را به مخاطبان گرامی می‌سپاریم. سه صفحه‌ای که اول می‌آید، برگرفته از صفحات 67 تا 69 کتاب است که در آن فرزانه به شایعات پررنگ درباره همجنسگرایی هدایت اشاره می‌کند که آن‌قدر در جامعه رواج دارد که همشاگردی‌های فرزانه انگشت اتهام را به سوی رابطه او با هدایت می‌گیرند.

در ادامه کتاب، فرزانه طاقت نمی‌آورد و یک بار که برای دیدار به منزل هدایت می رود، به بهانه‌ای درباره هوموسکچوالیتی(همجنسگرایی) از هدایت می پرسد. در جواب هدایت که بیشتر به سفسطه شبیه است، هیچ نوع انکاری دیده نمی شود (صفحات 78 و 79). او در خط آخر توجیه، ضمن زیر سوال بردن اخلاق عرفی، جامعه را به خاطر درک نکردن «ظرافت‌های هنرمندانه» نکوهش می‌کند!

منبع: خبرگزاری دانشجو

کلیدواژه: صادق هدایت نویسنده بهروز افخمی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۵۸۷۱۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه

دفتر کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد اعلام کرد بیشتر قربانیان حملات اخیر رژیم صهیونیستی به شهر رفح در نوار غزه زنان و کودکان بوده‌اند و در صورت تشدید حملات رژیم اشغالگر به این باریکه، خطر کشتار غیرنظامیان و آوارگی مضاعف فلسطینی‌ها افزایش می‌یابد. در بیانیه این نهاد حقوق بشری آمده است: «فولکر تورک، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل امروز مجموعه حملات اسرائیل علیه رفح در روز‌های گذشته را محکوم کرد؛ حملاتی که بیشتر به کشته‌شدن زنان و کودکان منجر شده است. او بار دیگر نسبت به حمله‌ای تمام‌عیار علیه این منطقه هشدار داد، منطقه‌ای که ۱.۲ میلیون فلسطینی به‌اجبار به آن پناه آورده‌اند.»

بر اساس این بیانیه، چنین حمله‌ای تنها به کشتار بیشتر و آوارگی مضاعف منجر شده و جنایات بین‌المللی بیشتری به همراه خواهد داشت. بر اساس گزارش‌ها، در حملات رژیم صهیونیستی به رفح در ۱۹ و ۲۰ آوریل دست‌کم ۳۳ فلسطینی شهید شدند که ۲۲ تن از آنها زن و کودک بودند. تورک در این بیانیه گفت: «هر ۱۰ دقیقه یک کودک کشته یا مجروح می‌شود. آنها بر اساس قوانین جنگی مصونیت دارند؛ اما در نهایت همین کودکان هستند که بهای این جنگ را پرداخت می‌کنند.»

 از همین رو خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان پای صحبت‌های «غدی عاقل»، استاد فلسطینی الاصل دانشگاه کانادا نشسته و از تجربه شخصی وی و خانواده او در غزه پرسید. در ذیل مشروح این گفتگو از نظرتان می‌گذرد.

-با توجه به اینکه تمام اعضای خانواده شما در نوار غزه و رفح هستند، خبر جدیدی از وضعیت آنها دارید؟

غدی عاقل: کسانی که از بمباران نسل‌کشی اسرائیل جان سالم به در می‌برند، ممکن است از مرگ و ویرانی که از خود بر جای می‌گذارد جان سالم به در نبرند. در اوایل ماه جاری، نیرو‌های اشغالگر اسرائیل از زادگاه من خان یونس در جنوب نوار غزه عقب نشینی کردند، احتمالاً برای آماده شدن برای حمله به رفح. اکنون، آن غیرنظامیانی که در بخت آزمایی مرگ و زندگی برنده شدند، در دنباله رویا‌های شکسته به خان یونس هستند. 

خطر هنوز در هر گوشه‌ای در کمین است، اما پسر عموی من اکرام و شوهرش عوض احساس کردند که مجبور بودند به جمعیت بپیوندند و به منطقه القراره در شمال خان یونس بروند تا وضعیت برادر عوض و محمد و خانواده اش را بررسی کنند. آنچه آنها کشف کردند فراتر از درک بود. محمد، همسرش منار و هفت فرزندشان - خالد، قصی، هادیه، سعید، احمد، ابراهیم و عابد که همگی زیر ۱۵ سال سن داشتند- در حمله هوایی اسرائیل به خانه‌شان به طرز وحشیانه‌ای کشته شدند. خانه آنها خراب شده بود و بدن آنها در حال تجزیه بود، سگ‌ها و گربه‌های ولگرد سعی می‌کردند آنها را بجوند. اکرام و عوض قبر‌های کم عمقی کندند و آنها را دفن کردند.

این دومین باری بود که اکرام و عوض باید برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌های خود را دفن می‌کردند. در ماه اکتبر، آنها مجبور شدند از اجساد تسنیم، یاسمین، محمود و الیاس، فرزندان برادر دیگر عوض، ابراهیم، مراقبت کنند که به همراه مادرشان، نانسی، در بمباران اسرائیل کشته شده بودند.

این بار درد خیلی غیر قابل تحمل بود. پس از بازگشت به خانه، اکرام که غم و اندوه او را فراگرفته بود، ناگهان بینایی خود را از دست داد. علت این مصیبت غم انگیز ناشناخته است و همه ما را گیج و ویران کرده است.

در همین حال، در غرب خان یونس، که اکنون شبیه یک شهر ارواح است، برخی از اعضای خانواده شوهرم سفری مشابه با درد و رنج را آغاز کردند. مقصد آنها: ویرانه‌های خانه هایشان، نه چندان دور از آنچه از بیمارستان الامل باقی مانده است.

کل بلوک، از جمله سه ساختمان چند طبقه که برادر شوهرم و بیش از ۷۰ نفر دیگر در آن زندگی می‌کردند، ویران شد. مردان جوان خانواده عکس، فیلم گرفتند و آنچه از زندگی سابقشان باقی مانده بود را نجات دادند. سپس آنها به المواسی بازگشتند، که زمانی مرکز پر جنب و جوش زندگی در ساحل خان یونس بود، که اکنون به یک اردوگاه چادری تبدیل شده است، سرزمینی بایر از ناامیدی، جایی که در چهار ماه گذشته آواره شده اند.

آنها پس از بازگشت به چادر‌های خود، تصاویر و کلیپ‌های ویرانه خانه‌های خود را با پدر و مادر و خواهر و برادر خود به اشتراک گذاشتند. برای خواهرشوهرم نیما، خبر‌ها و تصاویر خانه اش بیش از حد قابل تحمل بود. او در حین تماشای تصاویر مدام گریه می‌کرد. صبح روز بعد، نیما را بی هوش یافتند. خانواده‌اش او را با عجله به نزدیک‌ترین بیمارستان، الامل بردند، که از قضا به «امید» ترجمه می‌شود، اما هیچ بیمارستان و امیدی پیدا نکردند. یکی از پزشکان قهرمانی که در آنجا مانده بود اعلام کرد که او مرده است. او به سادگی قادر به تحمل این ناراحتی نبود. نیما غرق در غم و ناامیدی، سکته کرده بود. شوهر نیما، سلیمان، و فرزندانش برای تکمیل مقدمات تشییع جنازه، شستن جسد به روش صحیح، یافتن وسایلی برای تابوت و رسیدن به رباب، دختر بزرگ نیما، که به رفح پناه برده بود، تلاش کردند.

در حالی که آنها گریه می‌کردند و ماتم می‌کردند، بمب‌های اسرائیل همچنان بر مناطق مسکونی در رفح، اردوگاه آوارگان نصیرات، دیرالبلاح، اردوگاه آوارگان مغازی و بیت حانون اصابت کرد و صد‌ها کشته برجای گذاشت. در اردوگاه آوارگان یبنا در رفح، یک بمب باعث کشته شدن اعضای خانواده ابوالحنود - ایمان. مادرش ابتصام؛ شوهرش محمد؛ و چهار فرزند خردسالشان: تالین، آلما، لانا و کرم شد.

در جریان این بمباران شدید، سلیمان از ترس امنیت او و فرزندانش تصمیم گرفت که به رباب اطلاعی ندهد. نیما را بدون او دفن کردند. انتخاب ویرانگر بود، اما خطرات سفر به رفح و بازگشت بسیار زیاد بود. حملات هواپیما‌های بدون سرنشین، گلوله باران یا بمباران کشتی‌ها بی امان بود.

روزی که نیما را دفن کردند، ارتش اسرائیل بازار اردوگاه مغازی را بمباران کرد و ۱۱ نفر را کشت که بسیاری از آنها زن و کودک بودند. این اولین باری نبود که درد‌های شدید به چنین مرگ نابهنگامی در خانواده منجر می‌شد. در سال ۱۹۶۷، عبدالله، پدر سلیمان، با آشکار شدن واقعیت تلخ اشغال نظامی اسرائیل، دچار سکته مغزی شد. با از دست دادن خانه خود در نکبه ۱۹۴۸، وحشتی که ارتش اسرائیل در سال ۱۹۶۷ بر سر مردم فلسطینی غزه ایجاد کرد، شوک دیگری بود. اما در نهایت، چیزی که بیش از حد تحمل شد، ربودن پسرش سلیمان توسط سربازان اسرائیلی بود که در آن زمان یک کودک ۱۶ ساله بود. عبدالله که از سرنوشت سلیمان چیزی نمی‌دانست و نمی‌توانست فکر از دست دادن او را بپذیرد، تسلیم غم و اندوه شد و سکته مغزی بدن او را ویران کرد و او را فلج کرد. او هفت سال در اردوگاه خان یونس مصیبت‌های زندگی را تحمل کرد تا اینکه یک هفته پس از بازگشت سلیمان به غزه از دنیا رفت.

سلیمان از اینکه همسرش نیما به اندازه پدرش درد طولانی نداشت، خدا را شکر کرد و از فرزندانش خواست سوره فاتحه را برای او بخوانند. نیما تنها یکی از بیش از ۱۰۰۰۰ زن فلسطینی است که تاکنون در این جنگ جان باخته است. او یک میزبان عالی و یک آشپز فوق‌العاده بود که یک روز در آرزوی زیارت مکه بود و با دقت تمام پولهایش را برای این سفر پس انداز می‌کرد.

مرگ نیما نه تنها رویا‌های او را خاموش کرد، بلکه گرما و سخاوتی را که ذات او، یعنی جوهر فلسطینی را مشخص می‌کرد، خاموش کرد. او یک خلاء را پشت سر می‌گذارد که فقط با درد دل و از دست دادن پر شده است. موشک‌های یک پهپاد هرمس ساخت اسرائیل می‌تواند حریم هوایی بدون محافظ غزه را سوراخ کند و جان انسان‌ها را در چند ثانیه بگیرد. موشک‌های به اصطلاح «آتش و فراموش کن» می‌توانند اهدافی را در فاصله بیش از ۲.۵ کیلومتری (۱.۵ مایلی) در آسمان هدف قرار دهند، بنابراین وقتی شلیک می‌شوند، هیچ کس روی زمین نمی‌داند که در حال آمدن هستند. غیرنظامیانی که به تجارت خود می‌پردازند فوراً کشته می‌شوند، زیرا هیچ کس و هیچ چیز برای محافظت از آنها وجود ندارد.

هیچ هواپیمای جنگی اردنی، انگلیسی، فرانسوی یا آمریکایی برای دفاع از ۵۰ زن کشته شده هر روز در ۲۰۰ روز گذشته توسط اسرائیل مستقر نشد. به نظر می‌رسد "آتش و فراموش کردن" در غزه یک سیاست جهانی است.

اما فریاد قاطع من این است که دنیا هرگز نباید فراموش کند. مردم خوب در سرتاسر جهان تلاش می‌کنند تا اطمینان حاصل کنند که مسئولین این جنایات و کسانی که به آنها اسلحه داده اند، با محاکمه روبرو خواهند شد و شبح عدالت تا پایان روز‌های خود تحت تعقیب قرار خواهند گرفت.

غدی عاقل، یک استاد دانشگاه فلسطینی الاصل در کاناداست که در حال حاضر استاد دانشگاه آلبرتا در ادمنتون کاناداست. او از زمان آغاز جنگ غزه مقالات، یادداشت‌ها و گزارش‌های تفصیلی فراوانی را در رسانه‌های جهان از جمله رسانه‌های کانادا منتشر کرده است.

باشگاه خبرنگاران جوان بین‌الملل خاورمیانه

دیگر خبرها

  • نخستین مسابقه «روایت‌نویسی نمایشگاه کتاب» برگزار می‌شود
  • جلد سوم تاریخ شفاهی دفاع مقدس به زودی چاپ می‌شود
  • ۳ نمایشنامه جدید در نمایشگاه کتاب
  • موزه پبده از بی نظیرترین موزه‌های کتب و نسخ خطی قرآن کریم
  • انتشار ۳ نمایشنامه
  • عرضه سه نمایشنامه جدید سوره مهر در نمایشگاه کتاب
  • برنامه‌نویسی، زندگی را هدایت می‌کند | گفت‌وگوی همشهری با مخترع زبان برنامه‌نویسی روبی
  • روایتگری پیشمرگان مسلمان، اسناد ناطق روایت آزادسازی سنندج است
  • آمادگی هند برای تولید کتاب‌های صوتی با هوش مصنوعی
  • آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه